قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم اسم غنی من اطاعه اغناه و من خالفه اضاعه و اقماه، اسم عزیز من وافقه رقاه الى الرتبة العلیاء، و من خالفه القاه فی المحنة الکبرى.


نام خداوندى عظیم. جبار نامدار کریم، قهار کردگار حکیم. خداوندى که رقم قلم قضاء او بهیچ آب منسوخ نگردد. جبارى که تیر تقدیر او بسپر هیچ آفریده مندفع نشود، کریمى که فضل عمیم او در هیچ معیار نگنجد، رحیمى که احسان قدیم او هیچ میزان نسنجد. خاطر اگر چه هادى و داهى بود در لمعات انوار سبحات جلال او گمراه شود. شکر اگر چه با طول و عرض بود، در فضل و احسان و طول و امتنان او کوتاه گردد. عقل اگر چه کامل و وافر بود، در دریاى علم او غریق گردد. وهم و فهم اگر چه با حدت و فطنت بود، در انوار جلال و جمال او حریق شود.


پیر طریقت قدس روحه، بدین معنى سخنى مختصر باشارت گفته بس نغز و بس عجب. گفت: از جمال و جلال دوست کسى لذت یابد کش دیده بازست، مصحوب لم یزل با صاحب لم یکن بد سازست.


قوله تعالى: أ لمْ تر کیْف فعل ربک بأصْحاب الْفیل اى محمد ننگرى و نه بینى تو اصحاب فیل را که با ایشان چه کردیم، و ایشان را چون کشتیم، و دمار از ایشان چون بر آوردیم؟ قومى بودند بر پشت حیوان کوه هیکل موج پیکر قصد خانه ما کردند و بر عدت و ساز و آلت خود اعتماد کردند، تا ما از خزائن قهر خود مرغکى چند ضعیف فرستادیم تا ایشان را هلاک کردند. و آتش قهر و سیاست ما در ایشان زدند که: و أرْسل علیْهمْ طیْرا أبابیل ترْمیهمْ بحجارة منْ سجیل ما آن قهار و جباریم که هر که را خواهیم بهر چه خواهیم قهر کنیم. نمرود لعین را پشه‏اى فرستیم تا سزاى وى در کنار وى نهد. فرعون طاغى را که دعوى خدایى کرد و ساحران با سحر عظیم جمع کرد، پاره‏اى چوب از حضرت خود فرستادیم تا قدر ایشان با ایشان نمود. اى محمد آن صنادید قریش و روساء کفر که قصد هلاک تو کردند و ترا از وطن خود بتاختند و بر اندیشه هلاک کردن تو بر پى تو بیرون آمدند و تو با صدیق در آن غار غیرت رفته، نبینى که ما عنکبوتى ضعیف را بشحنگى تو چون فرستادیم؟


تا دست دعاوى و اباطیل ایشان فرو بست! ما آن خداوندیم که در راه ما عنکبوتى شحنگى کند، مرغى مبارزى کند، پشه‏اى سپاه سالارى کند، غارى راز دارى کند، عصائى در صحرایى اژدهایى کند، آبى فرمانبردارى کند، آتشى مونسى کند، درختى سبز مشعله دارى کند، سگى عاشقى کند، مورى مذکرى کند، سنگى مسبحى کند، کس را با قهر ما تاوستن نیست و از عذاب و عقاب ما رهایى جستن نیست. دور افتادند و غلط پنداشتند اصحاب فیل که قصد تخریب خانه ما کردند، خانه‏اى که طراز اضافت بیت الله بر آستین اعزاز او کشیده، از سنگ بر آورده، لیکن مغناطیس دلهاى مومنان ساخته! ابراهیم و اسماعیل را گفتیم که: مرا خانه‏اى بنا کنید بواد غیْر ذی زرْع از مشتى سنگ خاره، از یک جانب او بر بى‏نهایت و از یک جانب او بحر بى‏غایت. اگر خانه‏اى بودى از یاقوت و لعل و زبرجد یا در میان بساطین و ریاض و انهار و اشجار بودى، اگر کسى بوى میل کردى عجب نبودى، عجب آنست که مشتى سنگ بر هم نهاد و بادیه مردم خوار راه وى ساخته و صد هزار اعرابى جلف سخت دل بى‏رحمت بر راه وى نشانده و آن گه آتش عشق عشاق هر روز تیزتر! گویى آن کعبه شمعیست افروخته و حاجیان پروانه‏اند بى‏صبر گشته، از هزار فرسنگ مى‏شتابند و پروانه وار خویشتن را درو مى‏سوزند، و ایشان که بعذرى ازو باز مانده‏اند و در آرزوى جوار و طواف او بگداخته‏اند این نوحه همى کنند:


گر کعبه وصل تو کنند بر ما ناز


از بادیه هجر که مان دارد باز؟

ما مى‏گردیم در بیابان نیاز


کز دور روا بود سوى کعبه نماز!